شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

شیدا همه زندگی مامان و بابا ...

کارهای جدید شیدا جون ...

سلام آتیش پاره من : جدیدا از اینکه از جایی بالا بری خیلی لذت میبری ... وحتی حاضر نیستی کسی کمکت کنه ... مثلا من برات مانع گذاشتم .... مثلا .... اما کی اهمیت میده ...؟ فدای استیلت بشم در هنگام صخره نوردی ...   کافیه که مامانی تردمیل رو روشن کنه راه میفتی میای تو اتاق و هی میگی (تاتان تاتان ) یعنی می خوام راه برم و بعد بابایی شما رو روی تردمیل باسرعت کم میذاره و تو بغلش نگهت میداره تا چند تا قدم برداری و بی خیال شی ... بی خیال که چه عرض کنم ... من بی خیال میشم ... راستی بابایی چند وقت پیش برات یه ماشین کوچولو خرید ... ازش خوشت اومده البته تو این مرح...
25 دی 1391

مروارید چهارم شیدا جون ...

سلام شیدا جونم : شیدای عزیز راجع به این دندونات و سختی کشیدنت هر چی بنویسم کمه ...   من و بابایی از این دلمون می سوزه که کاری نمیتونیم برات انجام بدیم و تنها کاری که میشه انجام داد اینه که به لثه و جای دندونات ژل بزنیم تا سر کنه و کمتر اذیت بشی ....     قربونت برم ..... من و بابایی و شما توی استانبول بودیم که دندون چهارمت سر زد ... ما توی ماشین بودیم و داشتیم از گشت و گزار به  هتل برمیگشتیم که شما یه دفعه بی تاب شدی و یقه لباس من رو گاز گرفتی و بعدش متوجه شدیم که یقه مامانی خونی شده و توی دهن شما هم خون جمع شده بود سریع با دستمال پاکش کردیم ...
25 دی 1391
1